18 آبان 1404
کاربر مهمان خوش آمدید!
سبد خرید: 0
جمع کل: 0   تومان

  •  
  • جهنم سرد
    عنوان: جهنم سرد
    ناشر:

    جادوی قلم


    مولف:

    رضا صمدی


    قطع کتاب:

    رقعی


    نوع جلد:

    شومیز


    نوبت چاپ:

    اول


    تیراژ:

    100


    وضعیت: موجود
    385,000  تومان
    کتاب دیجیتال
    فرمت:pdf
    وضعیت: موجود نیست
     
    کتاب صوتی
    فرمت:mp3
    وضعیت: موجود نیست
     
     

    مجموعه داستان جهنم سرد به همت نشر جادوی قلم در ۲۱۵ صفحه با 9 عنوان داستان کوتاه- اجتماعی - جنایی- عاشقانه به چاپ رسیده. این مجموعه عیناً بر اساس وقایع اتفاقیه نوشته شده.

     

     

     اولین قصه مجموعه (عشق دوم) نامه دارد. یکی دیگر از قصه های خیابانی - قصه دختری به نام آذر که با فرزاد، پسر همسایه دیوار به دیوارشان دوست می شود. آذر قصه عشق پوشالی اش را هر روز برای مهرنوش، همکلاسی اش به شکلی تازه و رومانتیک بیان میکند. ارام آرام حسادت مهرنوش بر انگیخته میشود و تلاش میکند، فرزاد را از چنگ آذر بیرون بیاورد. خیلی زود با توجه به زیبایی خاصی که دارد، موفق شود. فرزاد همه از فرصت استفاده میکند و رقابت عشقی بین آذر و مهرنوس می آفریند و...

     

    دومین قصه مجموعه (قیصر بازی) است. قصه ی مردان بازارچه ای که زندان - اعلام - ترسی و تاریکی فرار و بعید، چاشنی روزگارشان است. مردانی که با زبان زور و چا قو حرف می زنند و برای تسخیر دل معشوقه ای. زیر طاق تاریکی که یکدیگر را آبش می کنند. هاشم هم در این بازارچه بزرگ شده و پیرو قاعده خلاف است و طلعت را در یک قمار به منصور همبازی اش باخته. اینک منصور بعد از 5سال، معشوقه دیگری به اسم پری گرفته و پری از او می خواهد طلعت را به هاشم برگرداند. طلعت غرور زنانه اش جریحه دار شده و بر سر دوراهی مانده در نهایت تصمیم میگیرد با کمک هاشم، منصور را به قتل برساند. زیرا در دل قصه رازهای دیگری نهفه و....

     

     سومین قصه مجموعه( رقاصه ستی کنج) است. قصه حشمت مرد ساده دل روستایی که به عشق مهتاب و برای پیدا کردن کار به شهری می رود. یک سال بعد با پس اندازی که داشته برمی گردد اما ظاهراً سیل به روستا زده و مهتاب را با خود برده. حشمت یک ماه بعد تصمیم میگیرد برای همیشه روستا را ترک کند. قلی پسر عمویش که از پریشانی وضعیت روحی او با خبر است. با او همراه میشود و ایران را به قصد دبی ترک میکنند. ۱۵ ماه بعد، قلی و حشمت بعد از یک دوره طولانی کار، یک شب برای تماشای کنسرت ایرانی ازدوبی به ابوظبی می روند. بناچار شب را هتلی نزدیک به محل کنسرت سپری می کنند... ولی ناغافل قلی همان شب در اتاق هتل به قتل می رسد و حشمت به جرم ارتکاب قتل دستگیر می شود . اما چند ساعت بعد روند قصه تغییر می کند....

     

     

    چهارمین قصه مجموعه (داغ فیلم) نام دارد. را وی قصه زن جوان 3۰ ساله ایست به نام مریم که با رضا مرد 60 ساله ای، هر دو سرایدار دبستان دولتی هستند. رضا پرچمدار سینماست و سالها دستیار کارگردانهای بنام بوده. چون از طرف آخرین کارگردان به او توهین شده به قول خودش، سینما را کنار گذاشته و اینک با مریم که بازیگر تئاتر بوده، زیر یک سقف زندگی می کنند. اما رضا همچنان، با عوامل و دنیای خیالی سینما نفس می کشد و یک شب تصمیم می گیرد، به تنهایی فیلم بسازد. اما از آن جایی که تهیه کننده ندارد، ناچار است نقش همه عوامل از جمله صدا – نور، دوربین و بازیگر را ایفا کند. او یکی از کلاسها را با توجه به زمستان و سرد بودن هوا لوکیشن فیلم قرار می دهد و با کمک مریم استارت کار را می زند و....

     

     پنجمین قصه مجموعه ( ملخ ) نام دارد. ملخ اسم مستعار هاشم است! جوانی به چابکی ملخ که چند سالیست عاشق نرگس دختر حاج کبابی شده و به قول خودش، دور خلاف را خط کشیده و اینک در مغازه حاجی مشغول به کار است. اما انگار قرار نیست کاسب باشد زیرا جلیل پسر جبیب قهوه چی محل، شبانه تعدادی گسفند را با کامیون زیر می گیرد و متواری می شود. حبیب از هاشم که جای جلیل خودش را معرفی می کند و قتل گوسفندان را به عهده می گیرد. هاشم ابتدا نمی پذیرد. اما به اصرار و دلایلی می پذیرد. اما زمانی که در کلانتری محل پرونده قتل گوسفندان را امضاء می کند، متوجه می شود که دختر بچه ای ۱۲ ساله که چوپان گوسفندها بوده، کشته شده و2  روز بعد از تشکیل پرونده و رأی قاضی به زندان منتقل می شود....

     

     

    ششمین قصه مجموعه (فاصله) نام دارد. راوی قصد مینو است که یک سال با ایرج ازدواج کرده که ظاهراً عاشق یک دیگر و خوشبخت به نظر می رسند. مینو کارمند پذیرش بیمارستان دولتی است و ایرج چند ماه بعد از ازدواج بیکار شده است. در نتیجه تنها حقوق مینو کفاف زندگی را نمی دهد و درگیری لفظی هر روز چاشنی زندگی آنها است. ضمن اینکه مجبورند تا یکماه آینده، محل مورد سکونشان را هم تخلیه کنند. یکی از روزهایی که پذیرش بیمارستان بسته خلوت است، مینو نلی دوست و همکارش، مشغول نوشیدن چای هستند که مینو لابه لای درد دلهای خصوصی زنانه با نلی متوجه می شود که نلی در ویلای 1000متری دو طبقه ای به تنهایی زندگی میکند و بستگانش همگی چند سالی است در امریکا  ساکن هستند و به دلایلی تا کنون نتوانسته اند او را با خود ببرند نلی صرفاً به خاطر تنهائیش مشغول کار است و اینک تقاضا شیفت شب داده که از تنهایی در امان باشد. مینو خودش و همسرش ایرج را خواهر و برادر معرفی می کند و خیلی زود با او همخانه می شوند اما دو هفته بعد، مینو شاهد وقایعی است که انتظارش را ندارد و ...

     

     

    هفتمین قصه مجموعه (قربانی ها) نام دارد. قصه سیاه دیگری از خلاف و فقر که ریشه در اعتیاد پدر ومادر خانواده دارد و تاوان آن را باید زیور دختر 13 ساله ای بپردازد. که هیچ نقشی در تولدش نداشته و اینک، باید نقش نان آور خانواده ای ۵ نفره را با خلاف اجرا کند. از ابتدای قصه زیور اتو کار شرکت تولیدی پوشاک است. او هر شب مجبور است بعد از اتمام کار با دستمزد روزانه اش برای پدر و مادر که هر دو بیمار و بستری هستند، سیگار و تریاک تهیه کند. او چند هفته ای ناخواسته ، مشتری خسرو خان ساقی محل است. خسرو با شناختی که از خانواده زیور دارد، از او می خواهد که در ازای دستمزد بیشتر با او کار کند ، زیور می پذیرد و ظرف یک هفته  با جا به جایی چند کیلوتر یاک ، دستمزدی 10 برابر تولیدی می گیرد! به قول خودش که راوی و قصه است، زندگی اش رنگی می شود و دیگر آرزوهایش، آرزو نمی ماند زیرا با پول خلاف دستمزدش به خواسته هایش می رسد. اما زیر پوست قصه جوی خون جاریست و ...

     

    هشتمین قصه مجموعه (سورمه) سورمه قصه گرگ و میس جامعه است . قصه آدمهایی که با ظاهر میشوند. قصه آدمهای ساده لوح که بازیچه شیطان .می شوند راوی قصه امین است جوان ساده و پاک روستایی که در یک مجتمع نان فروشنده می باشد. از لابه لای مشتری هایش دختر جوانی به نامه سورمه که تنها با مادر بزرگش در باغ ویلایی انتهای خیابان مجتمع نان زندگی میکند آشنا می شود و خیلی زود بین آنها عشق پا در میانی می کند. آنها هر چهارشنبه به پیشنهاد سورمه، در باغ ویلا یکدیگر را ملاقات میکنند. یکی از این چهارشنبه ها قصه بوی مرگ می گیرد. آدمهای قصه رنگ عوض می کنند. و پایان قصه را قانون می نویسد.

     

     

    نهمین قصه (جهنم سرد) عنوان مجموعه است که قصه را از زبان شرین میشنویم که اینک با خاله اش زندگی می کند. شرین ۱۵ سال پیش مادرش را در یک تصادف، با جیپ آبی رنگی که دو رقم سمت راست پلاکش ۵۵ بوده از دست داده. پدرش هم با شنیدن این خبر فلج شده. شرین دخترک خانواده است دلهای قصه که با نادر ازدواج کرده

    او اینک در خانه قدیمی و پدری نادر باهم زندگی مشترکشان را شروع کرده اند. یکی از همین روزها، شرین در جا به جایی اثاثیه، آلبوم خانوادگی نادر را می بیند در فرصتی با کنجکاوی آلبوم را تماشا می کند. ناغافل در یکی از عکسها متوجه جیپ آبی رنگی می شود با همان شماره که سالها ملکه ذهنش بوده و یاد آن شب لعنتی دوباره برایش تکرار می شود، باز در چند عکس دیگر ساعتها به تماشای خودروی گذایی با همان شماره می نشیند و یقین پیدا می کند، قادرخان پدر ایرج قاتل مادرش است و ...مجموعه داستان جهنم سرد به همت نشر جادوی قلم در ۲۱۵ صفحه با 9 عنوان داستان کوتاه- اجتماعی - جنایی- عاشقانه به چاپ رسیده. این مجموعه عیناً بر اساس وقایع اتفاقیه نوشته شده.

     

     

     اولین قصه مجموعه (عشق دوم) نامه دارد. یکی دیگر از قصه های خیابانی - قصه دختری به نام آذر که با فرزاد، پسر همسایه دیوار به دیوارشان دوست می شود. آذر قصه عشق پوشالی اش را هر روز برای مهرنوش، همکلاسی اش به شکلی تازه و رومانتیک بیان میکند. ارام آرام حسادت مهرنوش بر انگیخته میشود و تلاش میکند، فرزاد را از چنگ آذر بیرون بیاورد. خیلی زود با توجه به زیبایی خاصی که دارد، موفق شود. فرزاد همه از فرصت استفاده میکند و رقابت عشقی بین آذر و مهرنوس می آفریند و...

     

    دومین قصه مجموعه (قیصر بازی) است. قصه ی مردان بازارچه ای که زندان - اعلام - ترسی و تاریکی فرار و بعید، چاشنی روزگارشان است. مردانی که با زبان زور و چا قو حرف می زنند و برای تسخیر دل معشوقه ای. زیر طاق تاریکی که یکدیگر را آبش می کنند. هاشم هم در این بازارچه بزرگ شده و پیرو قاعده خلاف است و طلعت را در یک قمار به منصور همبازی اش باخته. اینک منصور بعد از 5سال، معشوقه دیگری به اسم پری گرفته و پری از او می خواهد طلعت را به هاشم برگرداند. طلعت غرور زنانه اش جریحه دار شده و بر سر دوراهی مانده در نهایت تصمیم میگیرد با کمک هاشم، منصور را به قتل برساند. زیرا در دل قصه رازهای دیگری نهفه و....

     

     سومین قصه مجموعه( رقاصه ستی کنج) است. قصه حشمت مرد ساده دل روستایی که به عشق مهتاب و برای پیدا کردن کار به شهری می رود. یک سال بعد با پس اندازی که داشته برمی گردد اما ظاهراً سیل به روستا زده و مهتاب را با خود برده. حشمت یک ماه بعد تصمیم میگیرد برای همیشه روستا را ترک کند. قلی پسر عمویش که از پریشانی وضعیت روحی او با خبر است. با او همراه میشود و ایران را به قصد دبی ترک میکنند. ۱۵ ماه بعد، قلی و حشمت بعد از یک دوره طولانی کار، یک شب برای تماشای کنسرت ایرانی ازدوبی به ابوظبی می روند. بناچار شب را هتلی نزدیک به محل کنسرت سپری می کنند... ولی ناغافل قلی همان شب در اتاق هتل به قتل می رسد و حشمت به جرم ارتکاب قتل دستگیر می شود . اما چند ساعت بعد روند قصه تغییر می کند....

     

     

    چهارمین قصه مجموعه (داغ فیلم) نام دارد. را وی قصه زن جوان 3۰ ساله ایست به نام مریم که با رضا مرد 60 ساله ای، هر دو سرایدار دبستان دولتی هستند. رضا پرچمدار سینماست و سالها دستیار کارگردانهای بنام بوده. چون از طرف آخرین کارگردان به او توهین شده به قول خودش، سینما را کنار گذاشته و اینک با مریم که بازیگر تئاتر بوده، زیر یک سقف زندگی می کنند. اما رضا همچنان، با عوامل و دنیای خیالی سینما نفس می کشد و یک شب تصمیم می گیرد، به تنهایی فیلم بسازد. اما از آن جایی که تهیه کننده ندارد، ناچار است نقش همه عوامل از جمله صدا – نور، دوربین و بازیگر را ایفا کند. او یکی از کلاسها را با توجه به زمستان و سرد بودن هوا لوکیشن فیلم قرار می دهد و با کمک مریم استارت کار را می زند و....

     

     پنجمین قصه مجموعه ( ملخ ) نام دارد. ملخ اسم مستعار هاشم است! جوانی به چابکی ملخ که چند سالیست عاشق نرگس دختر حاج کبابی شده و به قول خودش، دور خلاف را خط کشیده و اینک در مغازه حاجی مشغول به کار است. اما انگار قرار نیست کاسب باشد زیرا جلیل پسر جبیب قهوه چی محل، شبانه تعدادی گسفند را با کامیون زیر می گیرد و متواری می شود. حبیب از هاشم که جای جلیل خودش را معرفی می کند و قتل گوسفندان را به عهده می گیرد. هاشم ابتدا نمی پذیرد. اما به اصرار و دلایلی می پذیرد. اما زمانی که در کلانتری محل پرونده قتل گوسفندان را امضاء می کند، متوجه می شود که دختر بچه ای ۱۲ ساله که چوپان گوسفندها بوده، کشته شده و2  روز بعد از تشکیل پرونده و رأی قاضی به زندان منتقل می شود....

     

     

    ششمین قصه مجموعه (فاصله) نام دارد. راوی قصد مینو است که یک سال با ایرج ازدواج کرده که ظاهراً عاشق یک دیگر و خوشبخت به نظر می رسند. مینو کارمند پذیرش بیمارستان دولتی است و ایرج چند ماه بعد از ازدواج بیکار شده است. در نتیجه تنها حقوق مینو کفاف زندگی را نمی دهد و درگیری لفظی هر روز چاشنی زندگی آنها است. ضمن اینکه مجبورند تا یکماه آینده، محل مورد سکونشان را هم تخلیه کنند. یکی از روزهایی که پذیرش بیمارستان بسته خلوت است، مینو نلی دوست و همکارش، مشغول نوشیدن چای هستند که مینو لابه لای درد دلهای خصوصی زنانه با نلی متوجه می شود که نلی در ویلای 1000متری دو طبقه ای به تنهایی زندگی میکند و بستگانش همگی چند سالی است در امریکا  ساکن هستند و به دلایلی تا کنون نتوانسته اند او را با خود ببرند نلی صرفاً به خاطر تنهائیش مشغول کار است و اینک تقاضا شیفت شب داده که از تنهایی در امان باشد. مینو خودش و همسرش ایرج را خواهر و برادر معرفی می کند و خیلی زود با او همخانه می شوند اما دو هفته بعد، مینو شاهد وقایعی است که انتظارش را ندارد و ...

     

     

    هفتمین قصه مجموعه (قربانی ها) نام دارد. قصه سیاه دیگری از خلاف و فقر که ریشه در اعتیاد پدر ومادر خانواده دارد و تاوان آن را باید زیور دختر 13 ساله ای بپردازد. که هیچ نقشی در تولدش نداشته و اینک، باید نقش نان آور خانواده ای ۵ نفره را با خلاف اجرا کند. از ابتدای قصه زیور اتو کار شرکت تولیدی پوشاک است. او هر شب مجبور است بعد از اتمام کار با دستمزد روزانه اش برای پدر و مادر که هر دو بیمار و بستری هستند، سیگار و تریاک تهیه کند. او چند هفته ای ناخواسته ، مشتری خسرو خان ساقی محل است. خسرو با شناختی که از خانواده زیور دارد، از او می خواهد که در ازای دستمزد بیشتر با او کار کند ، زیور می پذیرد و ظرف یک هفته  با جا به جایی چند کیلوتر یاک ، دستمزدی 10 برابر تولیدی می گیرد! به قول خودش که راوی و قصه است، زندگی اش رنگی می شود و دیگر آرزوهایش، آرزو نمی ماند زیرا با پول خلاف دستمزدش به خواسته هایش می رسد. اما زیر پوست قصه جوی خون جاریست و ...

     

    هشتمین قصه مجموعه (سورمه) سورمه قصه گرگ و میس جامعه است . قصه آدمهایی که با ظاهر میشوند. قصه آدمهای ساده لوح که بازیچه شیطان .می شوند راوی قصه امین است جوان ساده و پاک روستایی که در یک مجتمع نان فروشنده می باشد. از لابه لای مشتری هایش دختر جوانی به نامه سورمه که تنها با مادر بزرگش در باغ ویلایی انتهای خیابان مجتمع نان زندگی میکند آشنا می شود و خیلی زود بین آنها عشق پا در میانی می کند. آنها هر چهارشنبه به پیشنهاد سورمه، در باغ ویلا یکدیگر را ملاقات میکنند. یکی از این چهارشنبه ها قصه بوی مرگ می گیرد. آدمهای قصه رنگ عوض می کنند. و پایان قصه را قانون می نویسد.

     

     

    نهمین قصه (جهنم سرد) عنوان مجموعه است که قصه را از زبان شرین میشنویم که اینک با خاله اش زندگی می کند. شرین ۱۵ سال پیش مادرش را در یک تصادف، با جیپ آبی رنگی که دو رقم سمت راست پلاکش ۵۵ بوده از دست داده. پدرش هم با شنیدن این خبر فلج شده. شرین دخترک خانواده است دلهای قصه که با نادر ازدواج کرده

    او اینک در خانه قدیمی و پدری نادر باهم زندگی مشترکشان را شروع کرده اند. یکی از همین روزها، شرین در جا به جایی اثاثیه، آلبوم خانوادگی نادر را می بیند در فرصتی با کنجکاوی آلبوم را تماشا می کند. ناغافل در یکی از عکسها متوجه جیپ آبی رنگی می شود با همان شماره که سالها ملکه ذهنش بوده و یاد آن شب لعنتی دوباره برایش تکرار می شود، باز در چند عکس دیگر ساعتها به تماشای خودروی گذایی با همان شماره می نشیند و یقین پیدا می کند، قادرخان پدر ایرج قاتل مادرش است و ...


    نظر شما


    نام:*
    ایمیل:*

    ایمیل، برای ارسال پاسخ(در مواقع ضرورت) دریافت می شود و منتشر نخواهد شد
    محدوده سنی:*
    *
    متن:*
     
     

اجرا و پشتیبانی NikaIT